بعد از سال ها دخترک کبریت فروش را دیدم!
بزرگو زیبا شده بود....
به او گفتم:کبریت هایت کو؟؟
میخواهم این سرزمین را به آتش بکشم!
خنده ی تلخی کرد و گفت:کبریت هایم را نخریدند...
سالهاست که خودم را میفروشم!
نظرات شما عزیزان:
♥کلبه عشق♥
|
|
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |